معنی دل هدائن - جستجوی لغت در جدول جو
دل هدائن
دقیق شدن، شیفته شدن
ادامه...
دقیق شدن، شیفته شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جغ هدائن
با فشار قرار دادن جسمی بین دو چیز، منگنه کردن
ادامه...
با فشار قرار دادن جسمی بین دو چیز، منگنه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تج هدائن
دراز کشیدن
ادامه...
دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تو هدائن
تابیدن، حرارت بخشیدن نور خورشید، تاب دادن
ادامه...
تابیدن، حرارت بخشیدن نور خورشید، تاب دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تن هدائن
آرام شدن، مطیع شدن، رام شدن، پذیرفتن، به جلو هول دادن، نزدیک
ادامه...
آرام شدن، مطیع شدن، رام شدن، پذیرفتن، به جلو هول دادن، نزدیک
فرهنگ گویش مازندرانی
ته هدائن
بالا کشیدن، حرام خواری، فرو بردن، خوردن
ادامه...
بالا کشیدن، حرام خواری، فرو بردن، خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جز هدائن
جز هدائن
ادامه...
جز هدائن
فرهنگ گویش مازندرانی
جر هدائن
پاره کردن، چاک دادن، پایین دادن، قورت دادن
ادامه...
پاره کردن، چاک دادن، پایین دادن، قورت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
جم هدائن
تکان دادن
ادامه...
تکان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تغ هدائن
تغ هدائن، راست و استوار نشستن که گاه نشان خود بینی است، دراز کشیدن
ادامه...
تغ هدائن، راست و استوار نشستن که گاه نشان خود بینی است، دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خل هادائن
سست شدن، زیر درویی
ادامه...
سست شدن، زیر درویی
فرهنگ گویش مازندرانی
خش هدائن
بوسیدن
ادامه...
بوسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
در هادائن
رها کردن حیوانات یا پرنده، خارج کردن باد شکم
ادامه...
رها کردن حیوانات یا پرنده، خارج کردن باد شکم
فرهنگ گویش مازندرانی
دخک هدائن
تکان دادن
ادامه...
تکان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
دل هادان
دقیق شدن
ادامه...
دقیق شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دم بدائن
انداختن، پرت کردن، پرتاب کردن
ادامه...
انداختن، پرت کردن، پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تش هدائن
کتک، ضربه زدن با دست به طور ناگهانی
ادامه...
کتک، ضربه زدن با دست به طور ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
بق هدائن
بخور دادن
ادامه...
بخور دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
اندل هدائن
بیکاره گشتن
ادامه...
بیکاره گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
دو هدائن
دواندن
ادامه...
دواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
بل هدائن
نیم سوز کردن چیزی، روی شعله گرفتن مرغ پرکنده برای سوزاندن، ته.، بلعیدن، فرو بردن لقمه ی بزرگ در دهان با فشار و سختی
ادامه...
نیم سوز کردن چیزی، روی شعله گرفتن مرغ پرکنده برای سوزاندن، ته.، بلعیدن، فرو بردن لقمه ی بزرگ در دهان با فشار و سختی
فرهنگ گویش مازندرانی
پل هدائن
شدت گرما و شرجی بودن هوا
ادامه...
شدت گرما و شرجی بودن هوا
فرهنگ گویش مازندرانی
تل هدائن
تکان مختصر دادن، فشار آوردن کم، لم دادن، دراز کشیدن
ادامه...
تکان مختصر دادن، فشار آوردن کم، لم دادن، دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دل هادائن
دقیق شدن، عاشق شدن
ادامه...
دقیق شدن، عاشق شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دس هدائن
دست دادن، فراهم شدن زمینه
ادامه...
دست دادن، فراهم شدن زمینه
فرهنگ گویش مازندرانی
دم هدائن
استراحت دادن کوتاه، دور ریختن، پرت کردن
ادامه...
استراحت دادن کوتاه، دور ریختن، پرت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شل هدائن
خم برداشتن
ادامه...
خم برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
بل هادائن
بلعیدن
ادامه...
بلعیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
فل هدائن
مال کسی را خوردن، پنهان کردن و انکار نمودن
ادامه...
مال کسی را خوردن، پنهان کردن و انکار نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
کل هدائن
انتهای دو چوب یا دو چیزی را به هم تکیه دادن، تکیه دادن، پوست انداختن، پوست انداختن مار یا درخت
ادامه...
انتهای دو چوب یا دو چیزی را به هم تکیه دادن، تکیه دادن، پوست انداختن، پوست انداختن مار یا درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
گل هدائن
زیرگیاهی گل ریختن، نشا کردن، فرو کردن قلمه یا شاخه ی گل.، از مسیر منحرف کردن فکر، گول زدن، گمراه کردن طرف مقابل
ادامه...
زیرگیاهی گل ریختن، نشا کردن، فرو کردن قلمه یا شاخه ی گل.، از مسیر منحرف کردن فکر، گول زدن، گمراه کردن طرف مقابل
فرهنگ گویش مازندرانی
لد هدائن
ساییدن سبزی توسط سنگ و سپس خشک کردن آن
ادامه...
ساییدن سبزی توسط سنگ و سپس خشک کردن آن
فرهنگ گویش مازندرانی
هل هدائن
هل دادن، استفراغ کردن
ادامه...
هل دادن، استفراغ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بال هدائن
رماندن گوسفندان و هدایت آن ها در یک مسیر مشخص و از پیش تعیین
ادامه...
رماندن گوسفندان و هدایت آن ها در یک مسیر مشخص و از پیش تعیین
فرهنگ گویش مازندرانی
دس ندائن
دست ندادن، فراهم نشدن شرایط، تسلیم نشدن، تحت اراده دیگری
ادامه...
دست ندادن، فراهم نشدن شرایط، تسلیم نشدن، تحت اراده دیگری
فرهنگ گویش مازندرانی